دیروز صبح مامان زنگ زده بود که مطمئن بشه شب یلدا خوش گذشته؟
خوش گذشته بود و خاطره ای شده بود برای خودش. پرسید عکس گرفتید؟
گفتم نه. راستش به کل یادم رفت. گفت این شب یلدای امسال هم اومد و رفت.
گفتم بعله و "امروز روز اول دی ماه است."
گفت داری "ایمان میاوری به آغاز فصل سرد؟"
گفتم بعله تازه کجاش رو دیدی؟ "این ابتدای ویرانی است..."
عاشق اینم که برام شعر می خونه و براش شعر می خونم. عالمی داریم با هم.
درسته که گاهی هم با هم کلنجار می ریم، اما اغلب اوقات بهش افتخار می کنم.
هر پدر و مادری وظیفه ای در قبال بچه شون دارن. بارها بهشون گفتم که صدها
بار بیشتر از وظیفه شون برامون کردن.
ممنونم و مدیون.
دیروز تمام آرشویت را خواندم تو هم که اهل فروغی البته کاملا معلوم بود از کامنت هایت
سلام
خیلی عالیه ها
تبریک
سلام بر یار عزیز
ممنون از شما.
سلام عزیزم درکنار مادر خوبت و خانواده شادوسلامت باشى
همه پدرومادرا گل هستن
سلام و ممنونم.
شما نیز شاد و تندرست باشید.
چه مامان خوبی داری که شعر بلده این همه، مامان من فقط حافظ بلده!
پ.ن. من پست که میذارید خیلی زود می خونمش اما چون با گوشی ذغالیم نمی شه کامنت گذاشت! اینه که هر وقت با لپ تاپ آن میشم می تونم نظر بذارم...
وای سلااام الهه جان .
صبح که بارون داشت به سر و روم می خورد یاد شما دو تا مرغ عشق افتاده بودم
آره مامانم هم کلی شعر بلده هم شعرهای خوبی می نویسه. البته برای دل خودش. و منی که می دونه یواشکی ناخونک می زنم.
خوشحال شدم نظرت رو دیدم عزیزم ولی راضی به اذیتت نیستم.
نظر بذاری یا نه می دونم که چه نازنینی هستی. ممنونم.
برقرار باشند و بمانید برای هم.
ممنونم عزیزم.
خوش به حالت.
ممنون عزیزم.