ساعت سه و چهل دقیقه صبح اول ژوئن 2015 هست و من بی خواب. این بی خوابی سه ماهه از زمان به دنیا اومدن زودهنگام دخترکم شروع شده و نمی دونم تا کی قراره ادامه داشته باشه. فقط این رو می دونم که خیلی کارهای نیمه تمام دارم. امروز یک سال از روزی که قدم به این خونه گذاشتیم می گذره. با تمام قشنگی ها و سختی هاش وقتی برمی گردم و به این یک سال نگاه می کنم، روزهای تلخش بیشتر بوده.... دیگه کافیه. باید زندگی کنم.