بخشی از مصاحبه روزنامه بهار با اصغر فرهادی نشان می دهد که این مرد جامعه اش را خوب می شناسد:
"ملیت و فرهنگ مانع و سد راه کسی نمیتواند باشد. ممکن است شرایط سیاسی، اجتماعی راه را دشوار کند اما این ارتباطی به هویت ملی و فرهنگی ندارد، ما در برخورد با هویت ایرانی خود همواره در یک حرکت پاندولی بین خودشیفتگی و خودباختگی در نوسانیم. گاهی چنان خود را برتر و بزرگتر میبینیم که گویی سرنخ همه پیشرفتهای جهان به گوشهای از تاریخ ما متصل است و جهانیان وامدار تمدن ایرانی ما هستند و هم زمان آنچنان خود را حسرتمندانه مرعوب دیگران میبینیم که گویی مردمانی هستیم بیهیچ گذشته و اندوخته ملی.
انگار دیگران بری از نقص و اشتباه بوده و هستند و هر آنچه پیش از این در این سرزمین رخ داده و رخ میدهد غلط بوده و بیثمر، اینها دو روی یک سکهاند. تحقیر دیگران از سر خودبزرگبینی و ابهتبخشی به آنها از سر خود کوچکپنداری. استعدادها و تواناییهای فردی خود را در مقایسه با مردم دیگر کشورها دستکم میگیریم یا اگر بر آن آگاهی داریم به بهانه شرایط سخت به کار نمیبندیم ما مدام در حال مقایسه خودمان با دیگران هستیم. گویی که آنها میزان و مقیاسی هستند بر سنجیدن مقدار موفقیتها و شکستهایمان.
محصولی که این خودشیفتگی و خودباختگی سالها است در دامان ما گذاشته، توهم است؛ توهم نسبت به مردمان سرزمینهای دیگر. شناخت غرب، نه بر مبنای استنتاجهای رسانههای داخلی و بیرونی و پیشداوریهای توهمآلود و تعصبات سیاسی، راهی است که دیر یا زود باید طی شود، تا نه با دهانهای باز مقهور و مسحور آنان بود و نه برای طول تاریخ کینه کپک زده آنان را بر دل خود کشید."
شیرود شهر کوچکی است بین تنکابن و رامسر. یکی از فرعی های جاده کناره را که بپیچی و از دریا دور و به کوه نزدیک شوی، روستایی هست به اسم لشتو. یکی از محلی ها چند سال پیش تعریف می کرد که می خواسته اند منطقه را تا منزل شهید شیرودی گازکشی کنند. مادر شهید شیرودی موافقت نمی کند و می گوید یا باید همه اهالی روستا گاز داشته باشند یا او هم نمی خواهد از این مزیت برخوردار شود و هر وقت که امکان لوله کشی گاز برای همه بود، او هم مثل همه. دورترین باغ ها و خانه ها را هم لوله کشی و گازرسانی کردند.
مادر شهید شیرودی در گذشت. نمی شناختمشان اما او که این طور به فکر مردم کشورش بوده؛
. . . روحش شاد.