با من حرف بزن
داد بزن
بگو انتظار کدام کلمه را نداشتی؟
بگو فکر می کردی در اختلاف نظر تو با او، با آن ها، طرف تو را می گیرم.
نگرفتم. بپرس چرا طرفت را نگرفتم؟
بپرس با خودم چه فکری کردم؟
بگو از چه ناراحتی؟
شاید با خود فکر می کنی منی که ناراحتی ات را نمی دانم دیگر چطور می توانی باهام حرف بزنی؟
شاید فکر می کنی من هم مثل بقیه؟ "آخه آدم چی بگه؟"
دست کم وقتی که عصبانی هستی و می گویی که الان حالت خوب نیست و بعداً حرف می زنیم،
تا آن زمان که دوباره حرف بزنیم، اگر دوباره ای باشد، در ذهن خودت قبر مرا و دوستی مان را نکن.
اگر کندی خیلی گودش نکن.
هر چاله ای که کنده شود، حتی اگر کامل پرش کنی، باز هم معلوم می شود که چاله بوده؛
حتی شاید قبری بدون مدفون.
راست می گویی: قلبی که شکست دیگر شکسته است.
حتی از چینی بند زن هم کاری ساخته نیست.
همکار دست راستی ام دختر خیلی خوبی است. زیبا و بلند بالا، به جایش خونگرم و اجتماعی است اما فضول نیست. از آن دختر هایی است که می توانی بنشینی و ساعتها تحسینش کنی. دیروز نشسته بودیم و مشغول کارمان بودیم که حدود ساعت 11-12 یک سبد گل بزرگ و شیک برای تولدش آوردند؛ یک سبد بی اسم. هم خوشحال شد هم تعجب کرد. واکنش سایر همکارها هم جالب بود، بدون استثنا همه سراغ فرستنده را می گرفتند و وقتی می گفت که نمی داند، واکنش ها جالب تر می شد. حتی یکی از آقایان همکار پرسید از طرفِ خواستگاره ؟!!
بهش گفتم خانم فلانی این اتفاق خیلی قشنگی هست. از اون ها که بعدها هر وقت یادش بیافتی ناخودآگاه لبخند می زنی. تجربۀ چنین غافلگیری ای رو دارم که میگم! امیدوارم تولد هر سالت قشنگ تر و رومانتیک تر از سال پیش باشه.
تمام دیروز از عطر و نشاط سبد گل فرستادۀ ناشناس، همه ی همکارا خوشحال بودیم.
ای آقای عزیز رومانتیک که همکارم و همکاران همکارم رو خوشحال و هیجان زده کردی، دستت درد نکنه، جماعتی رو شاد کردی. اگر عشقی بینتون هست امیدوارم ماندگار و شکوفا باشه که تو این روزگار، "با اینا زمستونو سر می کنیم."