یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

اندر احولات اوریانا

نیا بچه جان. نیا عزیز من. من خودم گرفتارم. هنوز خودم بچه ام. هزار تا کار نکرده توی این دنیا دارم. هنوز خیلی چیزها رو نمی دونم. هنوز نمی تونم عصبانیتم رو اون طور که باید کنترل کنم. مسوولیت پذیری لازم رو ندارم. باور کن دخترکم. باور کن من هنوز برای ملیون ها چرایی که ازم بپرسی جوابی ندارم. مثلا؟ مثلا این همه درد و رنج و بیماری توی این دنیا. این همه طوفان و زلزله. این همه گرسنگی و جنگ و آدم کشی و آوارگی. از کدومش برات بگم؟ هر چند لازم نیست بگم.  

خودت می بینی. خودت می فهمی. خودت درد می کشی. به وقتش.  

قول داده بودم هیچ وقت این همه بدی و سختی رو نبینی. هیچ وقت با سوال های بی جواب رو به رو نشی. هیچ وقت درد نکشی. می دونی بچه؟ اون سال ها که از مامان و بابام دور بودم خیلی راحت بودم. الان باید صبور باشم. باید عصای دستشون باشم. هم دختر خونه. هم زن نمونه. خواسته های خودم به کنار. آلمانی داره یادم می ره. ورزش نمی کنم. کتاب نمی خونم. فقط می رم سر کار و بر می گردم و کارهای خونه رو انجام می دم. تازه خیلی ها الان دوست داشتن جای من بودن. پس چه جای گلایه؟ دلتنگی که حرفشم نزن. مامان و بابام با بچه های مردم بازی می کنن و ذوق می کنن. دچار تردید شدم بچه. همه ی این سال ها "منتظر رفتن بودن" همه رو ساکت می کرد. الان اما اوضاع فرق می کنه. تازه جونم برات بگه بچه که به نتایجی رسیدم. این که آدم ها تا پدر و مادر نشن خودشون بچه باقی می مونن. ولی این نهایت خودخواهی هست که به خاطر بزرگ شدن خودشون شما طفل معصوم ها رو دستاویز قرار بدن.  

می بینی بچه جان؟ تکلیفم با خودم روشن نیست. خودت مرد و مردونه خانومی کن! و خودت بار این مسوولیت رو از دوش من بردار. من از این تصمیم و از این بی تصمیمی می ترسم. و هیچ چیزی بدتر از یه مامان ترسوی سردرگم نیست.

نظرات 7 + ارسال نظر
جوجه رنگی جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 00:23 http://waveofocean.blogsky.com/

من همش حس میکنم نی نی داری.حس م کنم تصمیمش رو گرفته و اومده.هی گفتم نگم ولی خب وقتی این پست این همه وقته اینجاست نمیشه نگم دیگه.

بگو عزیزم. ولی خبری نیست. خدا رو شکر.

فرزانه سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:50 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
چه قدر دلچسب نوشته ای یعنی نوشته ات مثل آب است زلال است حرف دل است ... کاملاً فهمیدنی است الان خیلی می فهمم حرفت را شاید من اگر بیست و دو سه سالگی بچه دار نمی شدم الان هیچ وقت نمی توانستم از پس خودم بر بیام
حق داری ... اما
می بینی همیشه یک امای لعنتی این ته هست.

سلام فرزانه جان.
از لطفت ممنونم.
گاهی اوقات مامانم شروع به نصیحت که می کنه می پرم وسط حرفش که: بعد از "اما" رو بگو!
این همیشه که می گی خیلی تلخه. به اندازه ی همون لعنتی.

تیراژه جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:06 http://tirajehnote.blogfa.com/

سلام یک لیلی عزیزم..
کتاب نامه ای برای فرزندی که زاده نشد را خوانده ام
این نامه ی تو کوتاه بود و مختصر ولی روایت کاملی از زن تحصیلکرده ی امروز ایرانی..روایتی از کلنجارهای درونی و البته ناهنجاری های اجتماعی که یک زن با آن دست به گریبان است..
با اینکه ازدواج نکردم اما خوب فهمیدم پستت را..از طرفی هم دلم غنج میرفت برای کودک احتمالی ای که شاید یک روز فرزندت بشود!...
من هنوز توی خوان اول مانده ام..ازدواج ..یک خوان پر از لبه ی تیغ و پر از اما و اگر و مبادا..
امیدوارم بهترین ها در انتظارت باشد رفیق.

سلام تیراژه جان. فکر می کردم منو کلا یادت رفته!
از لطفت ممنونم. در مورد ازدواج هم همین کلنجار ها رو داشتم. چندین سال به طور کل مخالف قضیه ازدواج با هر احدالناسی بودم. بعد نظرم عوض شد. البته قبل از ازدواج چهار سال با آقای داماد و خانواده شون رفت و آمد داشتم تا بالاخره تصمیم گرفتم و قومی را از نگرانی رهاندم! سخته. حق داری. حق داریم. تو خیلی فهمیده ای تیراژه. و خیلی حساس. دیدی که به مسائل داری با بقیه فرق می کنه.
همین کارا رو می کنم که جرات نمی کنی کامنت بذاری احتمالا! خودش شد پست! اگر خواستی خوشحال می شم بیشتر صحبت کنیم.
می دونی خیلی دوستت دارم . نه؟

مترجم دردها دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:27

سلام بر یار آفتاب
خواهر چند روز پس از واپسین دیدار ما،خواهر زاده بنده به دنیا آمد و با هجرت خواهرم به طبقه زیرین ما،دیگر روزی نیست که این جوجوی دوست داشتنی را ما نبینیم و هر صبح که می بینمش اعتراف می کنم دلم می تپد از این دلبری ای که این جوجوی نه کیلویی می کند !

الان می نشیندو به هر چیزی دست می زند،می خندد و شیطنت می کند.لذتی دارد ترسناک

اما به تازگی احساس می کنم که خارج از گود بودن با داخل گود بودن و مشاهده گری صرف بودن هزاری توفیر دارد.دوست بودن یک چیز است و ازدواج چیز دیگری،با طفل مردم عشق کردن یک چیز است و خودت مادر و یا پدر باشی چیز دیگری.این دوگانه ها را آدمی تا تجربه نکند به عمقش پی نمی برد،البته که درونش و خارجش،در هر یک از این دوگانه ها،مزایا و معایب خاص خود را دارند

سلام محمدرضا خان. سلام دایی. سلام داماد!
راه گم کردید؟ مطمئنید درست اومدید؟!
در این که جوجوهای تازه به دنیا آمده زیبا و شیرین هستند شکی نیست. اما بچه خوب است، اما بچه همسایه! برای یک ساعت بازی و بس!
و امان از نسبیت این دنیا. که هر امری مزایایی دارد و معایبی. زندگی است دیگر.

رها شنبه 16 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:16 http://freevar1.persianblog.ir

بیست سالگی تا بیست و پنج سالگی عشق بچه داشتم. میدونم مادر خوب و سخت گیری میشم:)) ولی بمیرم بچه نمیارم.. اونم الان!


همین صداقتت منو کشته رها! عاشقتم.

نگارنده چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:07

سلام لیلی جان!!!!
آخ از این دغدغه های به جا .. من همچنان هم مصر و مصمم هستم که توان پذیرفتن مسئولیت حیات بخشیدن به یک انسان دیگر رو ندارم ..واقعاً ندارم.. نمی گم دوست ندارم بی نهایت دوست دارم ولی همه این سوال ها، پاسخ می خواهند و من برای خودم هم پاسخی ندارم ..چه رسد به یه آدم دیگر

درکت می کنم، همراهیت می کنم .. حیف که دوری، حیف که کسانی که شبیه ما هستند و از جنس مایند، لزوماً کنار ما نیستند

سلام لیلی جان گمنام!
خیلی خوبه که می فهمی که هم من و هم خودت، حرف هایی رو که نمی تونیم به دیگری بزنیم برای هم می نویسیم.
شنیدی میگن امتداد فاصله از اعتبار رابطه نمی کاهد؟ خوبه که هستی.

ماهی چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:59 http://binoo.persianblog.ir

یک لیلی جانم حرفت را خوب درک می‌کنم چه درگیری عجیبی‌ست بین خواستن و نخواستن بهترین موجود دنیا، کاش کسی بود که اطمینان می داد اگر بیاید اذیت نمی شود حداقل به اندازه مادر و پدرش سختی نمی کشد، کاش اینقدر استدلال بلد نبودیم و اینقدر دل نگران نبودیم، اما رفیق جان به قول فامیل دور و ببعی عزیز "راه رفتنی رو باید رفت، در بستنی رو باید لیسید"

می دونم که درک می کنی ماهی جان. برای همین هم نوشتم. شب این پست رو گذاشتم. صبح ساعت موبایلم رو خاموش کردم و نظرهای تو و نگارنده رو دیدم. خوبه که هستی.
در بستنی رو خیلی موافقم. اما راه رفتنی رو شک دارم. آخه استدلال و نگرانی هامون بی پایه و اساس نیست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد