یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

نوروز مبارک.

امروز دوم فروردین 1393، بیست و یکم مارس 2013 هست.
بعد از سال ها، عید امسال کنار بابا و مامان و همسر و برادر هستم، اما از خواهرم دورم. این همه سال اونایی که دلشون با من و تنهایی های من بود برام دعا کردن که سال بعد کنار خانواده باشم. دعاهاشون همیشه مستجاب باشه الهی. قدرشون رو می دونم و جای خالیشون رو حس می کنم. 

قبل از اومدن وقتی تصمیم گرفتم که تا آخر سال 92 مرخصی بدون حقوق بگیرم و اینجا رو بررسی کنم، بعد کار ایرانم رو کنار بگذارم، همه گفتن تصمیم عاقلانه ای هست. راستش اینجا رو می خواستم اما نه به هر قیمتی. داشتن یک کار خوب با درآمد قابل قبول و خوب، حداقل انتظاری بود که از اینجا داشتم که خوشبختانه و با تلاش های مامانم برآورده شد. اون زمان می دونستم در واقع دارم این تصمیم موندن و برگشتن رو به چند ماه دیگه موکول می کنم. تصمیم سختی بود. دلِ دل کندن از کار اونجا و اعتباری رو که این سال ها کسب کردم نداشتم. از طرفی فکر نمی کنم بعد از این همه انتظار، از این شاخه به اون شاخه پریدن کار درستی باشه. تصمیم گرفتم بمونم و از کار ایرانم استعفا بدم. حس می کنم در آستانۀ یک تحول بزرگ هستم. 

بیرون دوباره بیست درجه زیر صفر هست اما آفتابی که توی اتاق افتاده گرمه. گلدون ها رو آب میدم، هر لحظه خدا رو شکر می کنم و یک سال دیگه رو با آرزوی سلامتی و آرامش و عشق شروع  

می کنم.