یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

دردی مثل کارد در سینه

کدام یک بیشتر می خراشد ؟  

کودکی که در سطل زباله تند و تند جستجو می کند؟ یا زنی که آخر شب  به رانندگان منتظر التماس می کند از او گل بخرند؟ 

 کدام یک نمی دانم ، همین اندازه می دانم که گره روسری ام انگار سفت تر از همیشه گلویم را می فشارد ...

برای که زیباست شب ؟

اولین شبی که تا بعد از ساعت 12 شب بیدار بودم را خوب یادم هست. کلاس پنجم دبستان بودم و یکی دیگر از کتاب های مدرسه را در ابتدای آبان تا آخر تمام کردم. تا پیش از آن شب باید راس ساعت 9 می خوابیدیم. اما آن شب نشستم و خواندم. بابا وقتی دید که تا آن ساعت بیدارم و مشغول، تعجب کرد. پرسید چه می خوانم؟ خوب یادم هست جغرافی بود و استعمار در افریقا.  

در جواب سوالش پرسیدم استعمار یعنی چی ؟ و نشستیم به حرف زدن .   

  

و این عادت اشتیاق به بیداری و خواندن ماندگار شد. سالهای دبیرستان به سه ساعت و سالهای دانشگاه به دو ساعت رسید. هنوز هم فکر می کنم عمر کوتاه تر از آن است که به خواب بگذرد و نهایتاً هفته ای یک شب خواب 6 ساعته نیازم به خواب را برطرف می کند. مامان می گوید اثراتش را بعدها خواهم دید و این که باید بیشتر مراقب خودم باشم.  اما به نظرم آرامش شب و موسیقی و کتاب و فلاسک چای، و حسی که صبح از یادآوری خوانده ها و دیده ها داری، ارزش یک خط کمتر یا بیشتر روی چهره را داشته باشد.  

 

جناب محسن باقرلو نوشته اند پروانه ها فقط سه ماه عمر می کنند و حتی لحظه ای  

نمی خوابند. با خودم فکر کردم کاش پروانه بودیم. که نیازی به همین مقدار خواب هم نداشتیم.  

از تمام لحظه های عمر کام می گرفتیم. بعد با خودم فکر کردم کسی چه می داند؟ شاید پروانه ها هم وقتشان را گاهی تلف می کنند و آرزو دارند جای انسان ها باشند تا بتوانند برای خواب و بیداری شان تصمیم بگیرند.