یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

دردی مثل کارد در سینه

کدام یک بیشتر می خراشد ؟  

کودکی که در سطل زباله تند و تند جستجو می کند؟ یا زنی که آخر شب  به رانندگان منتظر التماس می کند از او گل بخرند؟ 

 کدام یک نمی دانم ، همین اندازه می دانم که گره روسری ام انگار سفت تر از همیشه گلویم را می فشارد ...

نظرات 3 + ارسال نظر
شیدا(مرزپرگهر) دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:00 http://www.javid-iran5.blogfa.com

درود .
فقر و تبعیض در کشور ما بیداد می کند و سکوت نجیبانه ! ما بیش از اندازه جلب توجه می کند . با دیدن آن پسر بچه و آن زن تنها کار ما تکان سر از روی تاسف است . نمی دانم چرا آنقدر ترسو شده ایم . حتی در فضای مجازی جرات نمی کنیم اعتراض کنیم . قطعا آیندگان به بی عرضگی ما لعنت می فرستند و ما را هزاران بار بی لیاقت تر از قاچاریان می نامند !!!

دو صد درود شیدا جان
متاسفانه با کلمه کلمه ی نظرت موافقم. موافقتی دردناک...
پیشنهادت غیر از سکوت چیست؟ چه بکنیم ؟

الهه یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:29

با تبریک و تهنیت به مناسبت آغاز وبلاگ جدید
مبارک باشه

من که با دیدن این لحظات بیش تر بابت این اذیت میشم که انتهای این تلخی خیلی بیش از این هاست و توان من خیلی خیلی محدود متاسفانه..

ممنونم الهه جان
باهات موافقم. شاید اگر درد را پایانی متصور بود و می شد برای آن درمانی جست، این همه فرساینده نبود.

میله بدون پرچم شنبه 27 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 18:54 http://hosseinkarlos.blogsky.com

سلام
هیچکدام
گره روسری یا گره کراوات آدمیانی که می بینند اما کار چندانی از دستشان بر نمی آید ...

دو صد سلام

گاهی حیرانم که یعنی واقعاْ هیچ از من بر نمی آید ؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد