یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

ترانه هنوز همان ترانه است

بعضی وقتها یک آهنگ شخص خاصی را برای شما تداعی می کند. شاید اولین بار آن آهنگ را با شخص خاصی شنیده باشید. یا شاید در جاده ای با هم آن آهنگ را زمزمه کرده باشید یا با تمام صدا، بلند بلند خوانده باشید. شاید کسی آهنگی را به شما تقدیم کرده باشد و آن ترانه اسم رمزی بین شما شده باشد. بعد زمان زیادی می گذرد. شاید حتی سال ها. ممکن است در خلوت و تنهایی، آن را برای خود بخوانید. یا لااقل فرازهایی از آن را. آن جایش را که در دلتان حک شده است. آن جایش را که انگار به بهترین زبان و با بهترین کلمه ها احساس بین شما را می گفته شاید. طوری که کسی به آن خوبی نمی توانسته کلمه های دیگری برای آن احساس پیدا کند . 

  

تا این که یک روز، شاید وقت مرتب کردن میز کارتان، هوس می کنید آن فولدر قدیمی آهنگ های قدیمی را - که حتی دیگر نمی دانید چه ترانه هایی دارد - پلی کنید. و درست وقتی انتظارش را ندارد، وقتی که کسل شده اید، همان نت های آشنا را می شنوید؛ خودش است؟ این همان ترانه است؟ وای خودش است....شاید لبخندی بزنید. اما قبل از آن چیزی سفت یقه تان را می گیرد.  

ول کن معامله هم نیست.

دوره می کنیم شب را و روز را؛ هنوز را

۱۳/۱/۱۳ 

 

می شود بزرگ مردی بوده باشد که سالها پیش جمله ای گفته باشد که هر روز و هر ساعت از خاطرمان بگذرد.  

خوش به سعادتمان که شاملو داریم.  

و بدا روزگاری که چنین می گذرانیم.