یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

دل ِ تنگ

وقتی برای پدر شوهرم اس ام اس تبریک روز پدر رو نوشتم و فرستادم ناخودآگاه اشکم در اومد. ایشون خیلی خوب و مهربون و صادق و بزرگوارن و من واقعاً از بودنشون احساس خوشبختی  

می کنم.  

اما دلم برای پدر خودم تنگ تنگه. هیچ کس پدر خود آدم نمی شه. به خصوص این که هیچ کس عطر Aftershave پدر آدم رو نداره و هیچکس، هیچکس دیگه وقتی رو مبل نشسته و اخبار نگاه می کنه عین خود آدم، پاشو نمیندازه رو پاش ....  

 

 

صبا گر چاره داری وقت وقت است 

که بس تاریک می بینم شب هجر

فروغ خوب، فروغ بد

در مترو ایستاده بودم و کتاب لغت آلمانی ام را مرور می کردم. زن فروشنده مسنی اول صبح چوب حراج به ریمل های سر طلایی اش زده، ضد آب! ضد استخر! هیچ کس این قیمت نمی دهد و مابقی قضایا. قطار می ایستد. بی توجه و بی اعتماد به صدایی که ایستگاه را اعلام می کند نیم نگاهی به بیرون می اندازم تا مطمئن شوم چقدر وقت دارم. صدای ضبط شده مردی توجه ام را به خود جلب می کند:  

" در شهادت یک شمع راز منوّری است که آن را آن آخرین و آن کشیده ترین شعله خوب می داند." "شهادت ..."

فروغ! فروغ فرخزاد خودم. کلمه به کلمۀ این شعر را اول دبیرستان بودم که حفظ کردم. از روی نسخۀ سان سور نشدۀ مامان. ناخودآگاه بر گشتم. مانیتوری در واگن های مترو نصب است که از آن برای تبلیغات و پیام های دینی و اخلاقی و شهروندی استفاده می شود. گاهی هم که ایجاب کند! شعرهای یک بنده خدای مرحوم سنت شکن و شجاع را که سالها پیش جسارت گفتن چیزهایی را داشته که الان خیلی ها ندارند، ازش پخش می کنند. البته بدون آن که نامی ازش ببرند که این کلمات از کیست و از کجا آمده. وقتی زیارت مزارش ممنوع می شد این مرحوم بد بود. الان خوب شده ؟ اشعارش قابل استفاده اند؟ قابل پخش در مترو؟ بله اما بدون نام. لابد امروز و فردا هم به نام مثلا چه می دانم فلان خان یا سیده بهمان مصادره اش می کنند. می توانند لابد.