۳۰۰ ملیون تومان وثیقه، نه برای آزادی، که تنها برای 3 روز مرخصی.
برای خیلی از خانواده ها 300 ملیون تومان پول نقد یعنی خیلی پول.
یعنی فروختن ِ - اگر باشد - ملک و ماشین.
یعنی قرض کردن از دوست و آشنا و فامیل، شاید، لابد.
بعضی افراد این پول را می پردازند برای در آغوش کشیدن فرزندشان، برای چشم دوختن در چشم همسرشان، برای چای دم کردن در قوری خودشان، و برای حمام کردن در حمام خانۀ خودشان؛
فقط برای 3 روز.
هرگز از مرگ نهراسیدم
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود
هراس من، باری همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن از بهای آزادی آدمی افزون باشد...
بعضی وقتها یک آهنگ شخص خاصی را برای شما تداعی می کند. شاید اولین بار آن آهنگ را با شخص خاصی شنیده باشید. یا شاید در جاده ای با هم آن آهنگ را زمزمه کرده باشید یا با تمام صدا، بلند بلند خوانده باشید. شاید کسی آهنگی را به شما تقدیم کرده باشد و آن ترانه اسم رمزی بین شما شده باشد. بعد زمان زیادی می گذرد. شاید حتی سال ها. ممکن است در خلوت و تنهایی، آن را برای خود بخوانید. یا لااقل فرازهایی از آن را. آن جایش را که در دلتان حک شده است. آن جایش را که انگار به بهترین زبان و با بهترین کلمه ها احساس بین شما را می گفته شاید. طوری که کسی به آن خوبی نمی توانسته کلمه های دیگری برای آن احساس پیدا کند .
تا این که یک روز، شاید وقت مرتب کردن میز کارتان، هوس می کنید آن فولدر قدیمی آهنگ های قدیمی را - که حتی دیگر نمی دانید چه ترانه هایی دارد - پلی کنید. و درست وقتی انتظارش را ندارد، وقتی که کسل شده اید، همان نت های آشنا را می شنوید؛ خودش است؟ این همان ترانه است؟ وای خودش است....شاید لبخندی بزنید. اما قبل از آن چیزی سفت یقه تان را می گیرد.
ول کن معامله هم نیست.