۱۳/۱/۱۳
می شود بزرگ مردی بوده باشد که سالها پیش جمله ای گفته باشد که هر روز و هر ساعت از خاطرمان بگذرد.
خوش به سعادتمان که شاملو داریم.
و بدا روزگاری که چنین می گذرانیم.
نشسته ام و جریان بهترین سالهای عمرم را - به قول شناسنامه - نگاه می کنم.
منتظر بودم آن خبر و آن اتفاق در سال 2012 بیافتد. نشد. امروز آخرین روز سال 2012 است.
بعد از 12 روز از زمستان امسال، قاب نارنجی رنگ را برداشتم و این قاب سفید و آبی را گردگیری کردم و به دیوار زدم. خدایا خودت را به من بنما لطفا، که صبوری من اندازه ای دارد. تا همین الانش هم "ما را به سخت جانی خود این گمان نبود".
شرایط فعلی کم طاقتم کرده است، اگر نه قصد ناله ندارم. ببخشید.