یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

چرا سکوت می کنی ؟

با من حرف بزن 

داد بزن 

بگو انتظار کدام کلمه را نداشتی؟ 

بگو فکر می کردی در اختلاف نظر تو با او، با آن ها، طرف تو را می گیرم.  

نگرفتم. بپرس چرا طرفت را نگرفتم؟ 

بپرس با خودم چه فکری کردم؟

بگو از چه ناراحتی؟ 

شاید با خود فکر می کنی منی که ناراحتی ات را نمی دانم دیگر چطور می توانی باهام حرف بزنی؟ 

شاید فکر می کنی من هم مثل بقیه؟ "آخه آدم چی بگه؟" 

  

دست کم وقتی که عصبانی هستی و می گویی که الان حالت خوب نیست و بعداً حرف می زنیم، 

تا آن زمان که دوباره حرف بزنیم، اگر دوباره ای باشد، در ذهن خودت قبر مرا و دوستی مان را نکن. 

اگر کندی خیلی گودش نکن.  

هر چاله ای که کنده شود، حتی اگر کامل پرش کنی، باز هم معلوم می شود که چاله بوده؛  

حتی شاید قبری بدون مدفون.  

راست می گویی: قلبی که شکست دیگر شکسته است.  

حتی از چینی بند زن هم کاری ساخته نیست.

نظرات 2 + ارسال نظر
مهرگان دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:55 http://mehraeen.blogsky.com

واقعا خوشا به روز او که برایش مینویسی!
ای کاش بداند قدرت را و ای کاش بدانند که : " اگر با من نبودش هیچ میلی / چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟..."

ارادت داریم. خجالت مان دادید حسابی.

هیچکس سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 15:57

سلام.سکوت کردم چون ترسیدم توی اون اوج احساسات حرفی بزنم که بعد پشیمون بشم.درست حدس زدی: دقیقا فکر می کردم طرف من رو بگیری و دقیقا وقتی دیدم نگرفتی با خودم گفتم بعد از اون حرفای توی چت اگه هنوزم طرف من نیستی فرقت با بقیه چیه؟
دقیقا گفتم " آخه آدم چی بگه".ازت نا امید شدم.از دوستی مون هم.از اینکه فکر می کردم چنین وضعیتی رو جفتمون یه جور قضاوت می کنیم و دیدم که نه.تو یه جور دیگه می بینی که نه تنها از نظر من عادلانه نبود بلکه حتی درکش هم نمی کردم.
راستش جای حرفات روی دلم مثل جای سیلی روی صورت می سوخت.
با من رفتار بدی شده بود ولی کسی نمی گفت رفتاری که باهات شده بد بوده هم میگن چرا واکنشت بده؟تو هم رفتی طرف اونا.دلم سوخت.از اینکه این جوری ناعادلانه قضاوت شدم و رفتاری زشتی که باهام شده بود نادیده گرفته شد.دیدم تو هم مثل بقیه.اینجور ی آدم آخه واقعا چی بگه؟
نپرسیدم چرا طرف من رو نگرفتی چون توی حرفات همونا که ازشون رنجیده بودم گفته بودی.مصالحی که ما نادیده گرفته بودیم و تکنولوژی ای که به نحو تحقیرآمیزی عدم استفاده ازش به رخمون کشیده شده بود بی اونکه بدونی واقعا ما اینقدر عقب مونده ایم یا دلیلی هست برای عدم استفاده از اون تکنولوژی؟بیشتر از این بهم فشار اومده بود که باهات حرف زده بودم و به نظر خودم به اندازه ی کافی توضیح داده بودم که چرا اون کار رو کردم.
امروز که حرف زدیم و بعد تو ماجرا رو از چشم من دیدی حالم بهتر شد.
بی تعارف بگم به کندن قبر دوستی مون هم فکر کردم اما فقط به شدت ناراحت بودم.حس می کردم بهم خیانت شده.بازم به شجاعت تو که با شناختی که از من داشتی سعی کردی طرف چیزی رو که فکر می کردی حق هست بگیری و ریسک از بین رفتن دوستی مون رو کردی.این جور دوستی بدون باجی میارزه به نگه داشتن.آدم توش رشد می کنه.مرسی که هستی.

سلام به روی ماهت بانو
هر رابطه ای از تکه هایی پازل تشکیل شده که هر کدوم از اونها مهم هستند. مثل یک لبخند توی تابلوی مونالیزا یا یک قطره اشک گوشۀ یه چشم. اطلاعاتی که بهم داده بودی کامل نبود.
فکر می کنم دوستی های بعد از دعوا ارزش بیشتری داره.
ممنون از این که حرف زدی و گذاشتی شناختمون از هم بیشتر بشه.
هر طور که باشی دوستت دارم و به بودنت و به دوستی ات افتخار
می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد