یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

یار آفتاب

کمتر از ذره نه ای پست مشو، مهر بورز

کمی هم انسانیت

شیرود شهر کوچکی است بین تنکابن و رامسر. یکی از فرعی های جاده کناره را که بپیچی و از دریا دور و به کوه نزدیک شوی، روستایی هست به اسم لشتو. یکی از محلی ها چند سال پیش تعریف می کرد که می خواسته اند منطقه را تا منزل شهید شیرودی گازکشی کنند. مادر شهید شیرودی موافقت نمی کند و می گوید یا باید همه اهالی روستا گاز داشته باشند یا او هم نمی خواهد از این مزیت برخوردار شود و هر وقت که امکان لوله کشی گاز برای همه بود، او هم مثل همه. دورترین باغ ها و خانه ها را هم لوله کشی و گازرسانی کردند. 

مادر شهید شیرودی در گذشت. نمی شناختمشان اما او که این طور به فکر مردم کشورش بوده؛ 

. . .  روحش شاد.

نظرات 6 + ارسال نظر
متـــــــــین یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:29 http://www.delkhoshiha.blogfa.com

روحشون شاد.....خلبان شیرودی هم مرد بزرگی بود....

بله. روحشون شاد.

طاها جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 18:24 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام
دیاری را که گفتی خوب میشناسمش، با مردمان نازنینش مدتی زندگی کردم و به حق بهترینند و شایسته ی بهترین ها...

سلام بر شما
آشنا شدن با کسانی که دیار آدم را بشناسند حس خوب غریبی است.
البته می گویند هر جایی خوب و بد دارد اما من از حسن نظر شما ممنونم.

مترجم دردها چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 19:53 http://fenap.blogsky.com

به این قسمتش زوم نشده بود،واقعا ً شرم بر رفتار آن حکومتی که این چنین بین مردم اش فرق می گذارد،خون برخی شهروندان ظاهرا ً رنگین تر است.

فرض کن واقعا ً لوله کشی گازی صورت می گرفت،شهروندان آن دیار چه حسی داشتند اگر می دیدند که تنها یک خانه - فقط یک خانه - از گاز رسانی بهره برده است.

هفت هشت سال پیش روزنامه جام جم ضمیمه ای گذاشته بود به اسم تداوم آفتاب که در رابطه با سال های سال حکومت ولی فقیه متاخر بر ایران بود.در آنجا یکی از محسنات که برای عظمی بر شمره بودند فرق نهادن بین خودی و غیر خودی بود.

راسش که آن باشد وای به حال تهش

کجا زوم نشده بود؟ در سریال؟ این اتفاق بعد از شهادت شهید شیرودی بوده است. البته می خواستند از ابتدای محله تا منزل ایشان را لوله کشی گاز کنند به هدف بهره مندی ایشان که خوب با مخالفت ایشان مواجه شد.

در مورد شرم و راس و ته هم که ... اجازه دهید سکوت کنم لطفا.

مترجم دردها چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 13:49 http://fenap.blogsky.com

ابتدایی که بودم سریالی پخش می شد که بازسازی شرایط جنگی بود و نقش های اولش معطوف به شیرودی و کشوری،در آن سریال من شیرودی را دوست داشتم ولی کشوری چیز دیگری بود،به همین سبب وقتی در انتهای سریال کشوری هم جان شیرین از کف داد بسیار غصه دار شدم و گریستم !

یاد پسر و مادر هر دو گرامی باد،کار بزرگی کرده اند

به به جناب مترجم
آن سریال را در حد تیزر دیده بودم. سریال زیاد نمی دیدم و نمی بینم.
بله یادشان گرامی است.

ماهی چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:10 http://www.binoo.blogfa.com

حقیقت این ِ که از این آدمها زیاد داریم که ناشناخته و در سکوت مانده اند ، ممنون از آگاهی که دادی ، روحش شاد.

ممنون از تو.

فرزانه سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 17:53 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
باور کردن بودن چنین آدمهایی هم سخت شده است ... سخت

سلام به فرزانه خانم پارسایی دانا
بسیار سخت است خانم. با شما موافقم.
آن قدر که بدی هایی را که می بینیم راحت تر باور می کنیم انگار.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد